احتمالاً شما هم با این چالش مواجه شدید که:
او تقریباً تمام بچههای زمینبازی را میزند. بهخاطر اینکه آنها با اسباببازی ای که او بهشون نظر دارد بازی میکردند. وقتی او میآید آنها از اسباببازیهایشان محافظت میکنند و فرار میکنند. این قلب مرا میشکند.دلم نمیخواهد دوستانم که فرزندی هم سن و سال فرزند من دارند، به خانهمان دعوت کنم؛ چون واقعاً چه کسی دوست دارد فرزندش را بیاورد تا بچه من آن را کتک بزند؟ من واقعا آشفتهام و نمیدانم برای کتک زدنش چه کاری انجام دهم؟
او آدم بدی نیست فقط کوچک است!
مطمئناً شما در جریانید، خیلی از کودکانی که حدوداً بیست ویک ماه دارند وارد یک مرحله کتکزدن میشوند. این برای والدین خیلی خجالتآور و اعصاب خردکن است، ولی باید بدانید که کاملاً طبیعی است و او قطعاً این مرحله را رد میکند، همانطور که بدخلقیهای نوزادیاش را رد کرد. وظیفه شما بهعنوان والد کمککردن به او برای رد کردن این مرحله است بهطوریکه به یک انسانی که میتواند به خوبی خودش را مدیریت کند و روابط مثبتی با دیگران بسازد تبدیل شود، بهجای اینکه به دیگران آسیب بزند و خودش هم احساس بدی نسبت به خودش پیدا کند.
از آنجا که کودک شما الان کوچک است، تحمل کمی برای ناامیدی و کنترل کمی روی تکانههایش دارد. وقتی چیزی را میخواهد، میلش آنقدر قوی است که هر کاری که لازم باشد برای به دست آوردنش انجام میدهد، و هیچ جایگزینی برایش کافی نیست. آگاهی او از نیازهای دیگران هنوز به طور کامل رشد نکرده است و بهاندازه نیاز خودش ضروری به نظر نمیرسد، پس اگر کودک دیگری سر راه باشد، او رسماً از رویش رد میشود. این او را آدم بدی نمیکند، او را ۲۱ماهه میکند!
زمینهای بازی میتوانند برای کودکان نوپا و پیشدبستانی عالی باشند. آنها به کودکان اجازه میدهند که مهارتهای اجتماعیشان را تقویت کنند و به والدین هم یک شانس برای تعامل با دیگر بزرگسالان را میدهند.
اما زمینهای بازی برای کوچولوها استرسزا نیز هستند. آنجا پر از آدم و سر و صداست و آنها باید با کودکان دیگر مراودات اجتماعی داشته باشند و برای اسباببازیهایشان رقابت کنند و مامان هم معمولاً مشغول گپزدن با کسی است پس آنها معمولاً احساس میکنند که از او جدا شدهاند و سپس کمی بیتوجهی میگیرند که آنها را تحتفشار قرار میدهد. آنها بالاخره به اسباببازی ای که میخواهند دست پیدا میکنند و یک کودک دیگر آن را میگیرد، پس آنها احساس امنیتشان را از دست میدهند. کودکان بهراحتی با یک تحریک از طرف گروه بازی به لحاظ عاطفی تحریک میشوند و بیش از حد تحتفشار قرار میگیرند. (ما میدانیم که کودکان بهخاطر اینکه سطح کورتیزولشان بالا میروند توسط شرایط این گروهها تحتفشار و اضطراب قرار میگیرند.) متأسفانه، اضطراب باعث میشود کودکان احساس امنیت کمتری داشته باشند و انسانها وقتی احساس امنیت کمتری دارند برایشان سخت است که نسبت به دیگران بخشنده باشند. پس کودکانی که معمولاً روابط بینفردیشان خوب است در گروه شرایط سختتری دارند.
راهکارهایی برای پیشگیری از کتکزدن دیگران!
اکثر کودکان حساس پیش کلامی با بازیهای یکبهیک بهتر هستند. در همان حال که توانایی ابراز احساسات و مذاکره را به دست میآورند، احساس راحتی بیشتری نسبت به هدایت شرایط گروهی پیدا میکنند. پس بهتر است برای مدتی زمانی که او در زمینبازی سپری میکند را کمتر کنید. ایدههای زیر به دوری از خشونت و تهاجم حین بازیهای یکبهیک نیز کمک میکنند:
۱.او را برای ملاقاتها آماده کنید.
اگر او با کودکان دیگر بازی میکند، شما برایش توضیح دهید که چه اتفاقی خواهد افتاد و به او اطمینان خاطر دهید که او حمایت شما را دارد، این شانس ملایم پیش رفتن اتفاقات را بیشتر میکند. «وقتی ما به خونه ی دوستمون برسیم، دو تا پسر دیگه اونجا هستن اون هارو با اسم معرفی کنید. شما و پسرهای دیگه توی استخر حیاط بازی میکنید، اگر به من احتیاج داشتی من همونجا هستم. تو میتونی آب بازی کنی و خیلی خوش میگذره و ما همه دست هامون رو کنار بدنمون نگه میداریم و به بدن بقیه دست نمیزنیم. اگر اسباببازیای خواستی، به من بگو ، من بهت کمک میکنم که با هرکسی که اون اسباب بازی دستشه صحبت کنی تا یه نوبت به تو هم بده بازی کنی. اگه عصبانی شدی به من بگو و من بهت کمک میکنم، باشه؟ اگر یادت رفت و کتک زدی، نمیتونیم بازی کنیم پس مجبور میشیم خوش گذروندنمون رو تموم کنیم و برگردیم. پس اگر احتیاج داشتی کمکت کنم من درست همونجام ، باشه؟»
۲.نزدیک بمانید.
وقتی به آنجا رسیدید، به باقی مامانها توضیح دهید که او در مرحلهای است که اسباببازی کودکان دیگر را میگیرد و شما تلاش دارید این را بهوسیله ماندن در کنارش در نطفه خفه کنید. «امیدوارم فکر نکنید من بیادبم، اما امروز من احتیاج دارم روی پسرم تمرکز کنم. من مشتاقانه منتظرم که دفعه بعدی با هم وقت بگذرانیم.»
۳.به لحاظ احساسی حاضر باشید.
وقتی او دارد با کودکان دیگر بازی میکند از لحاظ احساسی حاضر باشید و در فاصله طول یکدست در دسترس باشید. این ارتباط به او احساس امنیت میدهد که به این معناست که او احساس آرامش بیشتر و احساس خطر کمتری دارد که تبدیل به تهاجم و پرخاش کمتر با کودکان دیگر میشود. البته این بدان معناست که شما تقریباً هیچ زمانی برای تعامل با مادران دیگر در گروه بازی نخواهید داشت، اما اجازه دهید توافق کنیم که تا زمانی که او در این مرحله است، شما راههای دیگری را برای ارتباط با بزرگسالان پیدا کنید. به شما قول میدهم که این ماندگار نیست.
۴.مهارتهای مذاکره را الگوسازی کنید.
مزیت دیگر متمرکز ماندن شما روی او هنگام بازیکردنش، حداقل برای چند ماه آینده، این است که شما نهتنها میتوانید از اکثر خشونتها جلوگیری کنید، بلکه میتوانید به او مهارتهای اجتماعی را بیاموزید. شما میتوانید ببینید چرا و چه زمانی میخواهد بقیه را کتک بزند و میتوانید مداخله کنید. «تو واقعاً اون کامیون رو میخوای. اون الآن دست دوستته. بذار ازش بپرسیم میشه وقتی بازیش تموم شد، بده به شما.»
۵.به او کمک کنید با راهحل پیشنهاد دادن به کودکان دیگر مذاکره کند.
«کامیون الان دست دوستته و بهزودی نوبت تو میشه. میفهمم که سخته صبر کنی. به نظرت می تونیم برف روبمون رو با کامیون او معامله کنیم؟ ممکنه قبول نکنه، ولی ما میتونیم ازش بپرسیم.» سپس پیشنهاد معامله دادن را برای او الگوسازی کنید.
۶.به او اطمینان خاطر بدهید.
اگر دوستش معامله را قبول نکرد، با ناامیدیِ کودکتان همدلی کنید، به طرز مثبتی تأکید کنید که او قرار نیست کتک بزنید، سپس او را مطمئن کنید که صبرکردن ارزشش را دارد و شما برای کمک در کنارش هستید: «تو اون کامیون رو خیلی دوست داری. خیلی سخته ببینی یه نفر دیگه داره باهاش بازی می کنه. صبر کردن واقعا سخته.اون میگه وقتی بازیش تموم شد کامیون رو به تو میده.»
۷.به او کمک کنید تا تکانههایش را کنترل کند.
به او کمک کنید مهارت حیاتیِ مدیریت توجهش را یاد بگیرد تا بتواند تکانههایش را کنترل کند. «بیا منتظر نوبتت بمونیم. من بهت کمک میکنم منتظر بمونی. توی همین حین که منتظریم بیا با برفروبمون بازی کنیم و برای کامیونمون یه جاده درست کنیم که بتونه توش رانندگی کنه.»
۸.برای یک فروپاشی روانی آماده باشید.
اگر او آنقدر از نداشتنِ اسباببازی ناراحت است که نمیشود حواسش را پرت کرد و در نهایت فقط گریه میکند، اشکالی ندارد. وظیفه شما این است که همزمان به او بگویید او را میفهمید، او را بغل کنید و اجازه دهید گریه کند. «تو واقعاً دوست داشتی اون کامیون رو داشته باشی. خیلی سخته ببینی یه نفر دیگه با یه اسباببازی که تو آنقدر زیاد دوست داری بازی می کنه. صبر کردن سخته.» برای ما، این خیلی مسئله بزرگی نیست، اما او آن اسباببازی را بیشتر از هر چیزی در زندگیاش میخواهد. پس وقتی او گریه میکند و شما او را آرام میکنید، او کامیون را به دست نمیآورد، اما یک چیز خیلی ارزشمندتر به دست میآورد: فرصتی برای ابراز عمق ناامیدی خود، درحالیکه مهمترین فردِ زندگیش او را میفهمد و میپذیرد. او میآموزد که طیف کاملی از آنچه درونش است قابلپذیرش و حتی دوستداشتنی است. این احساس دوستداشتنیبودن با گذر زمان به بخشندگی بیشتر با دیگران توسعه مییابد. نکته جالب این است که زمانی که او گریه میکند، حتی ممکن است به کامیون هم اهمیتی ندهد که این به ما نشان میدهد اشکهایش ممکن است حتی درباره کامیون هم نباشند، بلکه مربوط به ناامیدیاش از آنقدر کوچک و ناتوانبودن در این دنیای بزرگ است.
آیا باید به او اجازه دهید که همان جا در اتاق بازی کنترلش را از دست بدهد؟
پاسخ به این سوال به این موضوع بستگی دارد که روحیه فرزندتان چطور است و چقدر فضا برای تنها شدن وجود دارد. ممکن است اگر کودک را از صحنه خارج کنید به او احساس امنیت کمتر و ناراحتی بیشتری بدهد. از سوی دیگر، شما نمیخواهید که باقی مادرها فکر کنند باید برای بندآوردن گریه او، کامیون را از دوستش بگیرند، چون اینطور او فکر میکند که با گریهکردن میتواند اسباببازی را به دست بیاورد، گذشته از اینکه این کار دوستش را نسبت به او بدخلق و حیلهگر میکند. ممکن است بخواهید او را بلند کنید و به اتاق دیگری ببرید.
۹. اگر مادران دیگر فکر کنند که شما دارید فرزندتان را با آرامکردنش بد تربیت میکنید چه؟
شما این کار را نمیکنید. واضح است که نادیدهگرفتن تمایل عمیقش برای کامیون، احساساتش را از بین نمیبرد، فقط احتمال این گزینه را بالا میبرد که او از گزینه کتک استفاده کند و سر کودک دیگری برای بهدستآوردن کامیون کلاه بگذارد. فقط بگویید؛ «من متوجه شدم که اگر احساسات بزرگش را در نظر بگیرم، او مجبور نیست آنقدر آنها را عملی نشان دهد. مشکلی ندارد. او باید یاد بگیرد تا منتظر نوبتش بماند.» به آنها بگویید که شما دارید به او، همدلیکردن را با همدلیکردن با او یاد میدهید. سپس فقط او را بغل کنید و دوستش داشته باشید. احتمالاً متوجه میشوید بعد از اینکه او گریه کرد و شما آرامش کردید، او خیلی آرامتر است و نسبت به کودکان دیگر پرخاشگری کمتری دارد. حتی ممکن است آنقدر روی کامیون متمرکز نباشد. گاهی اوقات، چیزی که تمام این مدت به آن احتیاج داشتند کمی ارتباط دوباره گرفتن با مادر یا تخلیهکردن کمی اضطراب بوده. همه ما میدانیم که بعد از یک گریه خوب، حالِ بهتری داریم.
اگر علیرغم تمام تلاشهای شما، او کودک دیگری را کتک زد، یک نفس عمیق بکشید و به خودتان مسلط بمانید. ابتدا، به کودک دیگر رسیدگی کنید. همزمان که میگویید؛ «من خیلی متأسفم. حتماً خیلی درد داشته. او خیلی متأسف از اینکه تو رو کتک زده. امیدواریم حالت بهتر شه. او ناامید شده بود و فراموش کرد از کلماتش استفاده کنه، مگه نه عزیزم؟» دستتان را دور کودکتان نگه دارید. اگر او بهاندازهای آرام بود که بتواند به کودک دیگر کمک کند، عالی است. در غیر این صورت، مجبورش نکنید. او هنوز در چنگال «مبارزه یا فرار» است. هر کودکی یکسری احساسات بزرگی دارد که برای هضم کردنشان احتیاج به کمک دارد. تا وقتی که این کار را انجام دهد، ممکن است دوباره کتک بزند. پس به عقیده من این بیمسئولیتی است که اجازه دهید در گروه باقی بماند و بازی کند. در عوض، او را به جایی امن و خصوصی ببرید و به او کمک کنید گریه کند یا حتی بخندد و تمام آن احساسات را تخلیه کند. پس از آن، مشکلی ندارد که بگذاریم او بازگردد و بازی کند.
۱۰. البته که او گریه میکند.
اگر راحت نیستید که بگذارید فروپاشیاش را در همان جایی که هستید داشته باشد، میتوانید پس از هیاهو از میزبان عذرخواهی کنید (میتوانید بعداً با او تماس بگیرید)، وسایلتان را بردارید، او را به ماشین ببرید و وقتی گریه میکند بغلش کنید.
۱۱. او را توبیخ نکنید.
او تا اینجای کار هم عواقب پرخاشگریاش را متحمل شده است. الآن به همدلی شما برای هضم عصبانیت و ناراحتیاش درباره آنچه اتفاق افتاده احتیاج دارد. همچنین احتیاج دارد بشنود که پسر بدی نیست، فقط کوچک است، و اینکه شما به توانایی او برای تسلط بر این چالش رشدی ایمان دارید؛ «تو خیلی ناراحت و عصبانی هستی که ما مجبور شدیم به دوستت کامیونش رو پس بدیم و برگردیم. ولی وقتی تو کتک میزنی، درد می گیره و ما مجبور میشیم اسباببازی رو پس بدیم و بیایم بیرون. اینکه ناراحت بشی اشکالی نداره، اما کتکزدن اشکال داره. ما از کلماتمون استفاده میکنیم و دستهامون رو کنار بدن خودمون نگه میداریم. من می دونم که تو واقعاً ناراحت شدی. دفعه بعدی من کمکت میکنم از کلماتت استفاده کنی. وقتی کوچولویی یکم سخته. ولی تو هر روز داری بزرگتر میشی. بهزودی یادت میمونه که این کار رو کنی.»
۱۲ . همه رفتارهای اجتماعی درست را تقویت کنید، حتی وقتی که او بهسختی خودش را مهار میکند.
«تو کامیون رو میخواستی و از کلماتت استفاده کردی و به ما گفتی! آفرین! چقدر خوب! تو حتماً باید خیلی به خودت افتخار کنی! بگذار ببینیم دوستت میتونه زودتر به تو نوبت بده یا نه.»
۱۳. اگر بتوانید احترام گذاشتن به احساسات او را در طول روز به یک تمرین ثابت تبدیل کنید، او شروع به رشد دادن هوش هیجانی لازم برای مدیریت آنها میکند.
این به این معنا نیست که شما باید با او موافقت کنید، یا حتی از حد و مرز گذاشتن دست بکشید. به این معناست که شما احساسات او را درک میکنید و با او همدلی میکنید، حتی وقتی حدومرز گذاشتید. «تو دوست داشتی اون شکلات رو داشته باشی. تقریباً دیگه زمانِ شامه، پس شکلات نداریم. میدونم که این ناراحتت می کنه. تو می تونی اگر گرسنهای یکم هویج بخوری و من میتونم بهت یه بغل بدم که حالتو بهتر کنه. ما میتونیم روی مبل بخوابیم و کتابت رو بخوانیم. میبینم که الآن خیلی ناراحتتر و عصبانیتر از اینی هستی که بخوای مطالعه کنی، آنقدر اون شکلات رو میخوای که داری گریه میکنی. خیلی سخته که آدم آنقدر ناراحت و عصبانی باشه. هر وقت که آماده بودی من یه بغل گنده بهت میدم.»
۱۴. ما دیگران را کتک نمیزنیم چون احساس آنها را درک میکنیم.
کمک به او برای رشد احساس همدلیاش کاری است که میتوانید در تمام طول روز و هر روز در زندگی روزمره برایش انجام دهید. «نگاه کن، اون دختر کوچولو داره توی کالسکهاش گریه می کنه. به نظرت چرا آنقدر ناراحته؟» یا «اوه اوه، اون بچه افتاد زمین و آسیب دید. آخ، حتما خیلی درد داشته. به نظرت اگه یه بغل بهش بدیم خوشحال میشه؟» یا «اون دوستت واقعاً عصبانیه. اون دوست نداره بره خونه، مگه نه؟»
۱۵. با او راههای امن دیگری را برای ابراز ناامیدیاش کشف کنید.
بهعنوانمثال، وقتی احساس خوبی داره، بگویید «بیا ادای عصبانیت دراریم. اینطوری وقتی عصبانی ای می تونی چهرهات رو نشونم بدی.» سپس، در یک موقعیت زمینبازی، میتوانید بگویید؛ «او! تو عصبانیای. با چهره عصبانیت بهم نشون بده چقدر عصبانیای.» یا یک توپ که بتواند فشار دهد به او بدهید و به او بگویید که آن را با احساسات عصبانیاش پر کند. یا به او آموزش دهید که وقتی ناامید است یه نفس «آرامکننده» بکشد (دم عمیق با بینی، کمی نفسش را نگه دارد و سپس خیلی آرام از یک سوراخ کوچک بین لب هایش آن را بیرون بدهد.)
ترفند اینگونه است که وقتی حالش خوب است به او آموزش دهید و وقتی حالش بد است به او یادآوری کنید. شما شگفتزده خواهید شد وقتی ببینید که او وقتی تحتفشار است از این تکنیکها استفاده میکند.
این مرحله رشدی برای والدین سخت است، ولی یک فرصت عالی است برای اینکه به کودکتان کمک کنید هوش احساسی و همدلی خود را رشد دهد. پس دفعه بعدی که او سر کسی را کلاه گذاشت و شما هر زمان که او در حین یک فروپاشی است نگهش داشتهاید، به خودتان یادآوری کنید که هوش هیجانی (EQ) ای که دارید پرورش میدهید یک دارایی ارزشمند برای تمام زندگی اوست. سپس یکنفس عمیق بکشید و برای چنین والد خوبی بودن برای خودتان دست بزنید.