0 نفر پسندیدن
۲ نفر خواندن
۵ دقیقه زمان مطالعه

چیکار کنم فرزندم، با برادر کوچکش رقابت داره؟

      • ریشه رقابت بین خواهر و برادرها چیه؟
      • چه مواجهه‌ای دربرابر این رقابت‌ها داشته باشیم؟

      احتمالاً شما هم با این چالش مواجه شدین که:

      فرزندم تازگیا شروع کرده خیلی واضح احساساتش رو در مورد برادر کوچیکش میگه. هی تکرار می‌کنه که "ای کاش این بچه نبود"، یا مثلاً می‌گه "بیاین جداش کنین، بفروشینش که نباشه." یه بارم خیلی آروم بهم گفت "ای کاش بمیره، تا از دستش راحت شم..."

      همه‌ی خواهر و برادرا یه‌جورایی با هم حس رقابت دارن. اما...

      • بیاین یه لحظه مکث کنیم، واکنش نشون ندیم و به جای واکنش نشان دادن، سعی کنیم معنی این رفتاراشو بفهمیم.
      • احتمالاً وقتی فرزند دومتون بدنیا اومد، فرزند اولتون از ته دلش ترسیده که دیگه شما اون‌قدر که قبلاً دوسش داشتین، دوسش ندارین. ولی اون موقع نمی‌تونست این احساساتشو بیان کنه، حتی خودش نمی‌تونست باور کنه که این احساسات رو داره، واسه همین همه‌شو تو خودش ریخت. این احساساتِ سرکوب‌شده به خشمش اضافه کردن.
      • گاهی وقتا رابطه‌ی دو تا فرزندتون باهمدیگه بهتر می‌شه، ولی همچنان رفتارشون پر تنشه. بعضی وقتا هم ممکنه تا آخر عمر نتونن حس نزدیکی و صمیمیت رو با هم تجربه کنن.
      • ولی این یه سرنوشت قطعی نیست. درسته که رقابت بین خواهر و برادر طبیعیه، ولی در کنارش عشق هم هست. کاری که ما به‌عنوان پدر و مادر باید بکنیم اینه که تا جایی که می‌تونیم، رقابت‌ها رو کمتر کنیم تا عشق و صمیمیت بینشون پررنگ‌تر بشه.
      • ما باید این مسیر رو از جایی شروع کنیم که فرزند بزرگ‌ترمون احساس امنیت کنه تا بتونه راحت درباره‌ی حس‌هایی که نسبت به بچه‌ی کوچیک‌تر داره باهامون حرف بزنه. وقتی حس کنه که می‌تونه بدون ترس حرف دلش رو بزنه، اون‌وقت کم‌کم آماده می‌شه که اون احساسات سرکوب‌شده رو نشون بده.
      • کار ما اینه که کمکش کنیم اون زخم‌های قدیمی و دردناک رو ترمیم کنه، تا بتونه حتی کنار برادر کوچیکش حس خوبی داشته باشه و بله، این کاملاً شدنیه.

      ما چه کاری می‌تونیم برای این رقابت انجام بدیم؟

      ۱. روی احساسات خودمون نسبت به این موضوع کار کنیم.

      • اگر از حرف‌های احساسی فرزند اولتون شوکه شدین یا ترسیده باشین، این برای اون اصلاً خوب نیست. اون واقعاً یه بچه‌ی بد یا دردسرساز نیست؛ اون فرزند دوست‌داشتنی شماست که وقتی برادرش به دنیا اومد، خودش هنوز خیلی کوچیک بود.
      • فرزندتون با احساساتی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنه که براش خیلی سنگینن و باعث می‌شن احساس درماندگی کنه. البته، احساسات شما هم مهمه و شما هم به کمک احتیاج دارین. بهتره با یه نفر صحبت کنین که فقط گوش بده، قضاوت نکنه و قرار نیست راه‌حلی بده، فقط همدلی کنه تا شما بتونین اون احساسات رو تخلیه کنین.

      ۲. زمان ویژه‌مون رو باهاش بیشتر کنیم.

      • هرچی بیشتر در طول روز عشق، توجه، تحسین و پذیرش بهش نشون بدین، بهتره. این کار کمکش می‌کنه یادش بیاد که چی رو از دست داده و باعث می‌شه احساسات سرکوب‌شده‌اش بالا بیاد. وقتی احساس امنیت کنه، راحت‌تر می‌تونه اون احساسات رو نشون بده.

      ۳. ناراحتیاش رو بپذیریم.

      • هرچی بیشتر گریه کنه، بهتره. هرچی بیشتر فرصت داشته باشه که خودشو تخلیه کنه، مثلاً با زدن بالش یا دویدن و فریاد زدن، بهتره. چون این ترس و ناراحتی توی بدنش جمع شده و باید یه‌جوری بیرون بیاد.

      ۴. مغز منطقی‌ش رو درگیر کنیم.

      • کودکان برای درک احساساتشون نیاز به یه داستان دارن. می‌تونین از استعاره‌ی شمع استفاده کنین. بگین: "عشق من به تو مثل یه شمعه. وقتی تو به دنیا اومدی، این شمع روشن شد. حالا یه شمع دیگه هم روشن شده برای برادرت. ولی روشن شدن شمع برادرت، باعث نمی‌شه شمع تو خاموش بشه. عشق من به تو هیچ‌وقت کم نمی‌شه."
      • فرزندتون باید بارها و بارها اینو بشنوه که دوستش دارین و عشق شما بهش تغییر نکرده. شما هیچ‌وقت نمی‌تونین کسی رو بیشتر از اون دوست داشته باشین.

      ۵. سعی کنیم متوجه بشیم که پشت حرف فرزندمون چیه.

      • وقتی فرزندتون درمورد برادرش چیزای بدی میگه، سعی کنین منظور پنهون پشت حرفاش رو بفهمین. مثلاً توی دلتون بگین: "گاهی آرزو می‌کنی که من فقط برای خودت باشم."
      • اگر برادرش هم اونجا بود، اضافه کنین: "ما یه خانواده‌ایم. گاهی وقتا یکی‌تون با من وقت می‌گذرونه و اون خیلی خاصه، و گاهی هم با هم هستیم که اونم خیلی خوبه."
      • اجازه ندین با برادرش بدرفتاری کنه. با آرامش بگین: "تو می‌تونی هرچقدر خواستی عصبانی باشی، ولی ما توی این خونه با هم بدجنس نیستیم. برادرت باعث این احساسات نیست؛ اینا احساسات تو هستن. من کمکت می‌کنم باهاشون کنار بیای. می‌تونی هرچی تو دلت هست به من بگی، ولی نمی‌تونی با برادرت بدرفتاری کنی." بارها و بارها بهش بگین: "می‌تونی از دست کسی ناراحت یا عصبانی باشی، ولی هنوزم دوستش داشته باشی."
      • وقتی فرزندتون میگه:"دوست داره که خواهر/برادرش بمیره" احساساتش رو منعکس کنین. با مهربونی بگین: "حتماً خیلی ناراحت و عصبانی هستی عزیزم... بعضی وقتا حسای بدی سراغت میاد، نه؟ بیا بغلت کنم." و امیدوار باشین که بعدش گریه کنه؛ چون این نشونه‌ی رها شدن احساساته.

      شما مقصر نیستین!

      • شما اصلاً مقصر این ماجرا نیستی، داشتن فرزند دوم یه تصمیم خوب بود. فرزند بزرگ‌ترتون بالاخره این دوره رو پشت سر می‌گذاره. فقط یه کم کمک لازم داره، اونم از طرف شما. کلید این موضوع توی اینه که شما بتونین احساساتش رو بپذیرین. یعنی بخش اصلی کار، توی ذهن و دل شما انجام می‌شه.
      • وقتی فرزندتون حس کنه که داره شنیده می‌شه، پذیرفته شده و درک می‌شه حتی اگه شرایط بیرونی تغییر نکنه کم‌کم غصه‌ش رو نشون میده و بعد می‌تونه ازش بگذره، اجازه داره غمگین باشه. توی همین فضاست که دل ما آروم می‌گیره و شروع به التیام می‌کنه.
      • پس نقطه‌ی شروع، شاید عصبانیت خود شما از رفتار فرزندتون هستش. شما هم حق دارین که عصبانی بشین، اما زیر این عصبانیت، یه ترس خوابیده. ترس از اینکه نکنه اون واقعاً یه بچه‌ی بدجنس باشه که هیچ‌وقت درست نمی‌شه یا شاید حتی ترس از اینکه شما مادر خوبی نیستین.
      • لازمه که این احساسات رو پردازش کنین، تا بتونین باهاشون روبه‌رو بشین و اون‌وقت پذیرش احساسات فرزندتون هم برات راحت‌تر میشه و درست مثل همه‌ی احساسات دیگه، وقتی اینا پذیرفته بشن، آروم‌آروم از بین میرن و ما هم می‌تونیم راه‌مون رو ادامه بدیم.

      برچسب‌ها:

      تاکنون نظری ثبت نشده، اولین نفر باشید :)

      نظرات

      برای ثبت نظر وارد سایت شوید.